• نویسنده : زهره کریمی
  • اهواز- پایگاه خبری رهرو نیوز: زهره کریمی: کتاب، این رفیق قدیمی که روزگاری یار مهربان خطاب می‌شد، این روزها زیر سایه قیمت‌های سرسام‌آور و تغییرات سبک زندگی، بیش از پیش در انزواست. اما هنوز هم در برخی خیابان‌های شهر اهواز، از میدان شهدا تا خیابان نادری، می‌توان بساطی‌هایی را دید که بین دود موتورها و صدای بوق ماشین‌ها، امید به فرهنگ را روی گونی‌هایشان پهن کرده‌اند.

    به گزارش خبرنگار رهرو نیوز:کتاب، همان یار مهربانی که سال‌ها نماد فرهنگ و دانایی بود، این روزها بیشتر به مهمانی فراموش‌شده می‌ماند که یا در قفسه خاک می‌خورد یا در میان دغدغه‌های معیشتی رنگ می‌بازد. کتاب‌فروشان خسته اما دل‌زنده، رد پای عشقی پیدا می‌شود که هنوز با وجود گرانی کاغذ، بی‌رونقی بازار و اولویت‌های تغییر یافته، جان دارد و به سختی نفس می‌کشد؛ عشقی به نام کتاب.این گزارش، نگاهی است به بازار کتاب در اهواز؛ جایی که هنوز کتابفروش‌ها ایستاده‌اند؛ هرچند دل‌چرکین، اما با امید…

    «کتاب خیلی وقته شده یار گرون، ولی ما هنوز بهش می‌گیم یار مهربون»، این رو از زبان یکی از دستفروشان کتاب در میدان شهدا شنیدم، جایی بین بساط چای و دمنوش و لباس‌های رنگ‌ورورفته، کتاب‌هایی هم چیده شده‌اند؛ از رمان گرفته تا تاریخ و فلسفه. روی جلدشان خاک نشسته، اما بعضی‌ها هنوز صفحه به صفحه‌شان را ورق می‌زنند.

    با لهجه غلیظ جنوبی گفت: «از سال ۹۹ که بازنشسته شدم، بساط کتاب راه انداختم. با خودم گفتم هنوز آدم هست که دنبال کتاب خوب بگرده.» آقاسلمان، مردی حدوداً ۶۰ ساله، کلاه بافتنی‌اش را تا ابرو پایین کشیده بود و  بی‌وقفه با رهگذران صحبت می‌کرد.

    پرسیدم که فروش چطور است. با لحنی که نه خوشحال بود نه ناامید گفت: «گرونی همه‌چی هست، ولی اونایی که کتاب‌خون واقعی‌ان، هنوز می‌خرن. بعضی وقتا حتی از نون شب‌شون می‌زنن.»

    می‌پرسم که گرونی کتاب چقدر روی فروش اثر گذاشته؟ یک‌باره مکث کرد، بعد با جدیت گفت: «ببین داداش، من کتاب درسی نمی‌فروشم، مشتری من دنبال رمان و تاریخی و فلسفه‌ست. اینا اگه نتونن کتاب بخرن، مریض می‌شن. می‌فهمی؟ مریض.»

    از او خداحافظی کردم و راه افتادم سمت خیابان نادری. آن‌جا، در یکی از پاساژهای قدیمی، کتاب‌فروشی «آفتاب » هست که آقا فرهاد و پسرش آن را می‌گردانند. فرهاد، ، هنوز مغازه‌اش را صبح زود باز می‌کند و تا غروب منتظر مشتری می‌ماند،می‌گوید: «من با همین مغازه پسرم رو داماد کردم. خدا رو شکر، مشتری ثابت داریم، ولی دیگه مثل قبل نیست. الان بیشتر فروش ما از کتابای درسیه. دیگه کمتر کسی دنبال رمان خوبه.»

    پرسیدم که چرا؟ گفت: «دانشجو پول نداره، کارگر پول نداره. حقوق‌ها بالا نرفته، ولی قیمت کتاب سه برابر شده. معلومه که دیگه نمی‌خرن.»

    در یکی از کوچه‌های فرعی خیابان نادری، با جوانی به نام میلاد آشنا شدم که در مغازه کوچکش در زیرزمین یک ساختمان قدیمی، کتاب می‌فروخت و در کنارش سفارش تبدیل پایان‌نامه به کتاب می‌گرفت.

    می‌گوید: «اگه وضع کتاب‌فروشی مثل چهار سال پیش بود، هیچ‌وقت سراغ کار دوم نمی‌رفتم. ولی الان بدون کار دوم، حتی پول اجاره رو هم نمی‌تونم بدم.»

    از او پرسیدم که دولت باید چکار کند؟ گفت: «یارانه کتاب رو بدن به دانشجو، به معلم، به کارمند. چرا پول میلیاردی می‌دن به ساخت یه فیلم، ولی کتاب رو فراموش می‌کنن؟»

    به سمت خیابان سلمان فارسی رفتم و وارد کتابفروشی « رشد » شدم. کتابفروشی قدیمی که سالهای سال است پاتوق کتابفروشان است، صاحب مغازه،  مردی باسواد و فرهیخته به نظر می‌آمد با اشاره به یکی از کتاب‌های قطور گفت: «این کتاب ۸۰۰ هزار تومنه. معلومه مردم نمی‌خرنش. تازه اگر بخرن، کلی سوال می‌پرسن که خوبه یا نه، ارزش داره یا نه. قبلاً بدون فکر می‌خریدن.»

    می‌گفت: «قیمت کتاب زیاد شده، ولی نه بیشتر از چیزای دیگه. مشکل ما فقط گرونی نیست، مردم دیگه عادت کتاب‌خونی رو از دست دادن. یه تغییر فرهنگیه.»

    در میان بساطی‌های میدان شهدا و مغازه‌داران کهنه‌کار خیابان نادری، امید هنوز زنده است؛ هرچند نفس‌هایش به شماره افتاده. گرانی کتاب واقعیتی است، اما ریشه‌های دور شدن مردم از کتاب، تنها در اقتصاد خلاصه نمی‌شود. در میان دود، گرما، سرما و بوی چای و سیگار، کتاب هنوز هست، چون هنوز کسانی هستند که نمی‌خواهند «یار مهربان» را تنها بگذارند.

     

      • منبع خبر : پایگاه خبری رهرو نیوز