• نویسنده :  عاطفه اسماعیلی منش
  • به گزارش رهرو نیوز- حدود یک هفته سیل مهمان مناطق مختلف شهرستان‌های دشت‌آزادگان و هویزه بود، کمتر روستایی در این مناطق از آسیب سیل در اَمان ماند، سیل‌بندها شکسته شد و آب به سرعت در خیابان‌ها پیشروی کرد؛ زمین‌های کشاورزی زیر آب رفت و اهالی برخی مناطق رفتن را بر ماندن در شهر و روستای خود ترجیح دادند.

    سیل «مَلُونی» را پای کار آورد

    ابوحمیظه از جمله شهرهایی بود که سیل‌بند آن شکست و آب رودخانه در خیابان‌ها پرسه می‌زد؛ این بار، بام مساجد شهر گوی سبقت را حتی از شبکه‌های اجتماعی گرفت تا دعوت جوانان ابوحمیظه از طریق بلندگوی مسجد سبب شود نه تنها جوانان را برای بستن سیل بند کنار هم جمع کند بلکه «مَلُونی» زن کشاورز این شهر را نیز پای کار بیاورد تا پا به پای جوانان ابوحمیظه، شهر خود را از سیل نجات دهد.

    جان بچه‌ها در خطر بود

    مَلُونی امروز بعد از چند روز سر زمین کشاورزی خود رفته بود و باید منتظر می‌شدم از زمین برگردد تا وی را ببینم؛ حدود ساعت ۳ بود که از کار کردن بر روی زمین خود برگشت؛ زنی لاغر و ریز نقش، به ظاهرش می‌آید که از میانسالی گذشته است اما کار و فعالیت  خود را همچنان با قدرت انجام می‌داد.

    از مَلُونی سؤال می‌کنم چه چیزی سبب شد بیل به دست بگیرد و به مردان شهر در بستن سیل بند کمک کند؟ با حالت تعجب از سوالی که کردم، پاسخ می‌دهد: ببین! می‌دونی چند نفر خانه‌هایشان کنار رودخانه است؛ تحت هر شرایطی فقط می‌خواستیم جلوی آب گرفته شود؛ جان بچه‌ها در خطر بود؛ زندگی مردم پُر از آب شد؛ مگر می‌شود کمک نکنم.

    شالتنی الغیره

    مَلُونی می‌گوید: وقتی از همه برای کمک دعوت کردند شب بود، همان موقع خواستم برای کمک بروم اما اطرافیان نگذاشتند، به من گفتند: الآن مناسب نیست بگذار صبح شود؛ اما مَلُونی می‌گوید: شالتنی الغیره (غیرت من را از جا بلند کرد) زمان برای من مهم نبود چون من ساعت ۴ صبح سر، زمین کشاورزی می‌روم.

    هیچ‌کس به ما کمک نکرد

    بعداز این همه توضیح، مَلُونی کنجکاو می‌شود که من از کجا آمده‌ام؟ وقتی دلیل آمدنم را توضیح می‌دهم زبان به گله باز می‌کند و می‌گوید: هیچ‌کس به ما کمک نکرد؛ نه بیل مکانیکی، نه گونی، خودمان بودیم و خودمان؛ کیسه‌ها را پُر از خاک کردیم و به‌جای سیل بندها گذاشتیم تا آب بیشتر از این وارد شهر نشود؛ مَلُونی می‌گوید: لااقل از این سیل‌بندهای سیمانی‌ برای ما می‌آوردند تا جلوی آب را بگیرد.

    «مَلُونی» را سوار موتور کردم و به محل سیل بندها بردم

    مهدی مزرعه یکی از کارگران شهرداری ابوحمیظه است، که در ایام سیل مسؤول ارسال گازوئیل برای ماشین‌های سنگین بود، وی می‌گوید: فردای روزی که از بلندگوی مسجد درخواست کمک از اهالی ابوحمیظه کردند سوار بر موتور شدم تا محل سیل بندها بروم که اتفاقی مَلُونی را سر جاده دیدم دنبال ماشینی بود تا او را به محل سیل بندها ببرد؛ تنها کاری که کردم مَلُونی را سوار موتور کردم و به محل سیل بندها با خودم بردم؛ مَلُونی به‌محض رسیدن به محل سیل بندها بیل را گرفت و شروع به کمک کردن به مردان منطقه کرد؛ وقتی هم خسته می‌شدند خود را به چای درست کردن یا لقمه درست کردن برای کارگران مشغول می‌کرد.

    از مَلُونی معنای اسمش را سؤال می‌کنم پاسخ می‌دهد: یعنی «از کسی خسته شدن»؛ بعد با خنده ادامه می‌دهد: احتمالاً مادرم چون بچه زیاد داشت از دست من خسته‌ شده بود، بعد اضافه می‌کند اما اسم من در شناسنامه فاطمه است.

    اکنون مَلُونی شهر ابوحمیظه ۵۸ سال سن دارد و نامش با همت و غیرت او هیچ سنخیتی ندارد؛ این زنان کسی را خسته نمی‌کنند بلکه یک جمع را به خود نیازمند می‌کنند.

    پدر مَلُونی در اولین روزهای جنگ ترکش می‌خورد و بعد از آن مادرش را هم از دست می‌دهد؛ در آن روزها مَلُونی سن و سالی نداشت، اما از آن زمان تاکنون ترجیح می‌دهد عصای دست پدر ۹۰ ساله‌اش باشد؛ زمین دو هکتاری تنها دارایی این خانواده است که ملونی در آن کار می‌کند تا قرص نانی بر سر سفره بیاورد که آن‌هم به قول مَلُونی به دلیل خشکسالی محصول اندکی دارد و تنها هزینه آب، برق و گاز می‌شود.

     

    انتهای پیام/*

      • منبع خبر : خبرگزاری فارس