• اهواز- پایگاه خبری رهرو نیوز؛ معصومه صالحی:
    نزدیک به یک هفته است که ایران در برابر یکی از ناجوانمردانه‌ترین تهاجمات تاریخ معاصر ایستاده است؛ حمله‌ای آشکار از سوی رژیمی که سال‌هاست نامش با کودک‌کشی، نسل‌کشی، اشغال و تجاوز گره خورده است: صهیونیسم جهانی.

    این‌بار، نه در غزه یا جنوب لبنان، بلکه قلب تهران و شهرهای دیگر کشورمان، هدف موشک‌های وحشیانه‌ای قرار گرفت که به‌جای مراکز نظامی، بر سر خانه‌ها، مادران، کودکان و بیماران آوار شد.

    بیش از هزار و هشتصد شهید و مجروح، که بخش اعظم آن‌ها را زنان، کودکان و افراد غیرنظامی تشکیل می‌دهند، نام ایران را بار دیگر در پیشانی مقاومت جهانی در برابر ظلم و دروغ قرار داده‌اند.

    تصاویر دلخراشی از عروسک‌های رنگی بر زمین، کودکانی با چهره‌ای خونین در آغوش مادر، پدرهایی که بی‌تابانه فرزندان بی‌جان خود را در آغوش گرفته‌اند، نه تنها روح ایرانی، بلکه وجدان جهانی را به لرزه انداخته است.

    آغاز ویرانی، پایان رؤیاها
    جمعه ۲۳ خرداد، صدای انفجارهای مهیب آسمان تهران را لرزاند. هیچ‌کس تصور نمی‌کرد که پشت این طنین وحشتناک، خفت‌بارترین جنایت یک رژیم مدعی امنیت پنهان شده باشد. بامداد جمعه، تصاویر خانه‌های ویران‌شده، دست‌های خاکی کودکان، و فریادهای مادران، خیلی زود جهانی شد.

    در بین نخستین تصاویر منتشرشده، عروسکی صورتی‌رنگ، افتاده در میانه خیابان، توجه‌ها را جلب کرد. یک عروسک ساده، که تا ساعتی پیش شاید همدم شبانه کودکی بود که قصه‌هایش را با او می‌گفت، حالا تنها، غرق خاک و خون، بی‌دست نوازشگر، بی‌گوش شنوا، منتظر دختربچه‌ای که دیگر نیست…

    کمی آن‌سوتر، پدری کودک خون‌آلودش را در آغوش فشرده، سعی دارد رؤیاهایش را از مرگ نجات دهد؛ و مادری که زخمش را فراموش کرده، تنها فریاد می‌زند: «دخترم فقط نفس بکشه… فقط نفس…»

    شهادت کودکی که هنوز دنیایش را نمی‌شناخت
    رایان قاسمیان، کودکی فقط دو ماهه بود؛ نه هنوز طعم نان را چشیده، نه چشم به رنگ آسمان گشوده بود. اما همین جسم کوچک و ناآگاه، قربانی کینه دشمنی شد که در ادعای دروغینش می‌گوید «با زنان و کودکان کاری نداریم».

    نام رایان، حالا در فهرست شهدای مظلوم ایران جاودانه شده است. درست کنار مهیا نیکزاد ۷ ساله، باران اشراقی ۹ ساله، امیرعلی ۱۲ ساله که روزی آرزو داشت قهرمان تکواندوی جهان شود، اما سقف خانه‌اش سقف آرزوهایش شد.

    زنانی که زندگی را به دوش می‌کشند، حالا آماج حملات‌اند
    یکی از جنایت‌های فاجعه‌بار دشمن، حمله به میدان قدس تهران بود. زن بارداری در میان شهدا بود. زنی که شاید تا ساعاتی پیش داشت لباس‌های فسقلی و رنگارنگ برای نوزاد آینده‌اش انتخاب می‌کرد. حالا اما، آن جان عزیز، بدون آنکه چشم به جهان باز کند، همراه مادرش به خاک سپرده شد.

    چه کسی پاسخگوی این جنایت است؟ کدام وجدان، سکوت جهانی را در برابر این وحشی‌گری توجیه می‌کند؟

    سکوت بیمارستان‌ها، فریاد بی‌صدای رنج
    رژیم صهیونیستی، حتی حرمت سفیدپوش‌ترین مکان‌ها را هم نگه نداشت. بیمارستان روانپزشکی فارابی در کرمانشاه، که بیماران بی‌پناه را در دل خود جای داده بود، زیر ضربات موشکی دشمن به لرزه درآمد. انسان‌هایی که خود در تاریکی ذهن دست‌و‌پا می‌زنند، این بار در تاریکی انفجارها گم شدند.

    حسین کرمانپور، رئیس مرکز اطلاع‌رسانی وزارت بهداشت، با چشمانی اشک‌بار خطاب به دنیا نوشت: «اینجا یک بیمارستان روانپزشکی است که مظلوم ترین و بی پناهترین بیماران در آن بستری اند! چگونه رژیم اسرائیل به خود حق می دهد درست یا اشتباه دستش را روی دکمه پرتاب موشکی بگذارد که مهیب ترسناکش هم برای این بیماران مضر است چه رسد به فرود آمدن انفجار و شکستن در و پنجره و شکافتن سقف بیمارستان؟»

    کرمانپور ادامه داد: «کاش می‌توانستیم چهره این بیماران را پس از حادثه نشان دهیم! من با رئیس جمهور آمریکا سر جنگ ندارم، اما واقعاً ایستادن پشت شلیک کننده به بیماران ارزش دارد؟ نمی‌شود یک بار هم کنار کسانی بایستید که از شما نه دلار میخواهند و نه سهم؟ فقط کتاب‌های شما را می‌خرند و می‌خوانند و از شما یک حکومت عادلانه می‌طلبند؟»

    آمارها فریاد می‌زنند، اما گوش‌ها بسته‌اند
    وزیر بهداشت اعلام کرد: بیش از ۱۸۰۰ شهید و مجروح، ۳۵ زن شهیده، ۱۰ کودک شهید،۶۰ زن مجروح، و شمار بسیاری که در سکوت، با زخم‌های روانی زیست می‌کنند

    آیا جهان این اعداد را خواهد شنید؟ یا همچنان در برابر حقیقت، به دیوار سیاست‌زدگی تکیه خواهد داد؟

    مقاومت؛ روایتی زنانه و مردانه از ایران
    در این میان، نام‌هایی می‌درخشد. زنانی چون سحر امامی، گزارشگر صداوسیما، که در دل خطر، پشت دوربین ایستاد تا صدای زنان، کودکان، و پدران داغدار باشد. صدای رسای حقیقت. او زینب‌وار، در خط مقدم رسانه، پیام روشنگری را به جهان مخابره کرد، همچون بانویی که در شامِ کربلا، غم را فریاد زد و حقیقت را جاودانه کرد.

    زنان ایران، همچون دوران دفاع مقدس، دوباره در صف نخست مقاومتند. همان‌هایی که در جبهه پشت‌صحنه، در تدارک، در امداد، در پرستاری، در تعلیم، در روشنگری، ستون‌های صبر و همدلی بودند، امروز در قلب بحران، با عواطفی آتشین اما عقلانی، پیشتازان مدیریت اجتماعی‌اند.

    پایان گزارش؟ هنوز نه…
    ایران هنوز زنده است. زنانش هنوز هستند. کودکانش هنوز رؤیا دارند. و ملت، به زانو درنمی‌آید. این گزارش پایان ندارد؛ تا زمانی که خون مظلومان، خاک وطن را گلگون کرده و دنیا در خواب بی‌خیالی‌اش غرق است، ما خواهیم نوشت، خواهیم گفت، و خواهیم ایستاد.