• اهواز- پایگاه خبری رهرو نیوز، معصومه صالحی:

    در روزهایی که آسمان اهواز هنوز از زخم حمله‌های هوایی تازه است و خاک کوچه‌ها ردّی از شب‌های ناآرام دارد، مردم این شهر هر صبح با نگاهی پرامید، ادامه زندگی را به هم یادآور می‌شوند. کسی به روی خودش نمی‌آورد که شب پیش از صدای هشدار یا انفجار تا صبح پلک نزده، کسی هم شکایت نمی‌کند که دیشب خواب کودکش پاره‌پاره شد. صبح که می‌شود، زندگی از نو آغاز می‌گردد.

    در یکی از محله‌های قدیمی شهر، مرد مغازه‌داری با دستمالی در دست، شیشه ویترین مغازه‌اش را پاک می‌کند و با غروری که در چشمش موج می‌زند، می‌گوید: «همین که کرکره مغازه بالا می‌رود، یعنی هنوز هستیم… یعنی هنوز تسلیم نشده‌ایم.» پشت این جمله ساده، فلسفه‌ای عمیق پنهان است؛ فلسفه ایستادن، حتی در برابر طوفان.

    سی متری بازار شلوغ اهواز مثل همیشه پر است از حس زندگی ، پیرمردی بساط میوه‌اش را مرتب می‌کند. او سال‌ها پیش رزمنده بوده و حالا در روزگار جنگی دیگر، سرباز زندگی شده. با نگاهی آرام می‌گوید: «ما یک‌بار با دست خالی ایستادیم و پیروز شدیم. حالا که پشت‌مان این همه مرد و زن ایستاده‌اند، چه باک از پهپاد و موشک؟»

    در دل کوچه‌ها، صدای کودکی می‌آید که به مادرش می‌گوید ناهار امروز را می خواهد کمک کند ؛ شاید همان خورش بامیه ای که پختنش یادآور روزهای عادی است؛ روزهایی که هنوز جنگ نقشی بر دیوار نداشت. زن جوانی که در صف تره‌بار ایستاده، آرام می‌گوید: «فکر رفتن آمد، اما مهربانی مردم نگذاشت. خانه، جایی‌ست که آدم‌هایش نمی‌گذارند ویران شود.»

    زندگی در اهواز، حالا شبیه نبردی خاموش شده: نبرد بین ترس و ایستادگی. و این مردم، از مغازه‌دار و میوه‌فروش گرفته تا مادری که به فرزندش امید می‌دهد، همگی فرماندهان بی‌ادعای این جبهه‌اند. جبهه‌ای که شاید دود و خاکستر در آن باشد، اما امید را هیچ چیز نمی‌تواند از آن بیرون ببرد. روزهای بمباران، اما مردم ایستاده‌اند؛ زندگی ادامه دارد.

    درست در روزهایی که صدای پدافند و انفجار، در پس‌زمینه شهرهای جنوبی پیچیده، خیابان‌های اهواز و بسیاری دیگر از شهرهای ایران، همچنان لبریز از زندگی‌ است. انگار نه انگار که موشکی آمده، نه انگار که تهدیدی حوالی پنجره‌ها در پرواز بوده؛ مردم، با نگاهی آرام و عزمی راسخ، صبح‌ها را آغاز می‌کنند و شب‌ها با امید به پیروزی، به خانه بازمی‌گردند.

    در میانه جنگی نابرابر، میان ملتی که آماج حملات روانی و نظامی قرار گرفته و دشمنی که در تصور خود به زانو درآوردن ایران را ساده پنداشته، چیزی در حال رخ دادن است که هر موشک را خنثی می‌کند: مردم نه‌تنها نترسیده‌اند، که محکم‌تر از همیشه ایستاده‌اند.

    از فروشنده‌ی بازار گرفته تا پیرمرد بازنشسته، از دانش‌آموز دبیرستانی تا پزشک بیمارستان، از زنان خانه‌دار تا راننده تاکسی‌های شب‌کار؛ هرکس به سهم خود در حال مشارکت در سنگر زندگی است. نه تعطیلی مغازه‌ها، نه صف‌های خالی، نه چمدان‌های آماده؛ فقط چرخ‌دنده‌هایی در حال حرکت، در شهری که تصمیم گرفته عقب ننشیند.

    اهوازی‌ها – مثل تهرانی‌ها، شیرازی‌ها، اصفهانی‌ها و همه آن‌ها که دل در گرو ایران دارند – تصمیم گرفته‌اند اجازه ندهند صدای انفجار، صدای همدلی را خاموش کند. کسبه با لبخند درِ مغازه را باز می‌کنند و می‌گویند «اعتماد داریم، هم به خدا، هم به ارتش، هم به رهبری کشورمان». جوان‌ها در فضای مجازی، روایت‌های مقاومت را پخش می‌کنند. پیرزن‌ها با تسبیح در دست، برای سلامت کشور دعا می‌خوانند و مادرانی هستند که بچه‌ها را هر روز صبح، با لبخند بیدار می‌کنند؛ گویی هیچ هراسی در کار نیست.

    در برخی مناطق، جوانان به‌صورت خودجوش گروه‌های امدادی، رسانه‌ای یا حتی تعمیراتی تشکیل داده‌اند. در بیمارستان‌ها، کادر درمان با کمترین امکانات، با بیشترین ایثار حضور دارند. در فضای مجازی، دختران و پسرانی هستند که شبانه‌روز به تولید محتوای امیدبخش مشغولند تا جبهه روانی دشمن را بشکنند.

    این مردم، دولت خود را تنها نگذاشته‌اند. می‌دانند که دفاع از کشور تنها بر دوش ارتش و سپاه نیست. این روزها به‌وضوح می‌بینیم که اعتماد عمومی به ساختار امنیتی کشور همچنان زنده است. بسیاری از مردم به جای فرار از کشور یا نارضایتی، در حال اعلام آمادگی برای کمک هستند؛ چه در حوزه امداد، چه رسانه، چه فنی و چه معنوی.

    هیچکس نمی‌پرسد جنگ کی تمام می‌شود؛ همه می‌پرسند «چه کمکی از من ساخته است؟» این پرسش، سلاحی‌ست که دشمن از آن هراس دارد. آن‌گاه که مردم به جای وحشت، در پی مشارکت می‌روند، حتی بزرگ‌ترین قدرت‌ها هم به بن‌بست می‌رسند.

    آنچه امروز در ایران می‌گذرد، فقط ادامه زندگی نیست؛ تمرین ایستادگی‌ست. و این تمرین، شاید بزرگ‌ترین پشتوانه امنیت ملی ما باشد. آن‌کس که دل به وطن دارد، حتی در میانه بمباران، به جنگ از نوع دیگری فکر می‌کند: جنگی برای حفظ امید، برای روایت مقاومت، برای ساختن.