• نویسنده : محسن مرادی
  • در سکوت رسمی و در زیر دودهای سمی که آسمان را تکه تکه و سیاه می کند، فریادی خاموش از دل مردم زجر و رنج کشیده و تاوان داده ی بی گناه خوزستان در حال انفجار است. این فریاد، ناله‌ی ریه‌های سوخته‌ی مردمانی است که «تولید ملی» بر سینه هایشان سنگینی می‌کند و سلامتی شان قربانی آلودگی، دودها و تبعیض ها شده است. اینجا خوزستان است؛ جایی که نفس کشیدن، اقدامی مقاومتی علیه بی‌عدالتی محیط‌زیستی شده است.
    در خوزستان گویی که آمارها نه عدد هستند بلکه سنگ‌قبرهایی هستند که مردگانشان از سرطان و بیماری های ناشی از آلودگی ها پر شده است. زمانی که شاخص کیفیت هوا در تهران به رنگ «قرمز» نزدیک می‌شود، زنگ‌های خطر در رسانه‌ی ملی به صدا درمی‌آید و دستگاه عریض و طویل اداری از ترس «تعطیلی پایتخت» به تکاپو می‌افتد. اما در اهواز، آبادان و ماهشهر و شادگان و خرمشهر و دارخوین و حمیدیه و ….«وضعیت بنفش» و «خطرناک» نه یک هشدار، که فصل همیشگی سال است. ریه‌ی کودکان این خطه، پیش از آنکه با ترانه‌های کودکانه آشنا شود، با سرفه‌های خشک و خون‌آلود الفت گرفته است.
    مسئولان در پشت کلمات پوشالی «اقدامات لازم»،«پیگیری‌های جدی»و «تصمیمات کارشناسی» پنهان شده‌اند. آنان با آب‌وتاب از «تعطیلی مدارس در روزهای بحرانی» سخن می‌گویند، گویی که کودکان تنها چند ساعت در مدرسه نفس می‌کشند و در خانه در خلأیی پاک محفوظند! این نفرین‌نامه‌ی اداری ، سطحی‌ترین و تحقیرآمیزترین پاسخی است که می‌توان به فریاد یک ملت داد.
    قانون هوای پاک در خوزستان اما،طنزی تلخ است که سال‌هاست در کشوی میزهای خاک‌خورده، در انتظار «امکانات» و «اعتبارات» خفته است. گویی اجرای قانون، موکول به مهیا شدن بهشتی زمینی است، نه اراده‌ای انسانی. اما آیا برای پرداخت یارانه‌ی سوخت آلاینده‌ها، بودجه هست؟ آیا برای توسعه‌ی صنایع سرطان‌زا، تسهیلات هست؟ پس چرا برای نجات جان انسان‌ها، «بودجه‌ای» در کار نیست؟
    استان خوزستان به عنوان قلب تپنده اقتصاد نفتی ایران، در یک پارادوکس تاریخی گرفتار است: تولید ثروت ملی از طریق صنایع آلاینده و دریافت سهم ناچیز از درآمدهای نفتی برای توسعه پایدار.
    درحالی که اهواز به‌طور مزمن با شاخص‌های کیفی هوای چندین برابر بدتر از تهران مواجه است، اما سازوکارهای تعطیلی و پاسخ اضطراری عمدتاً در تهران متمرکز شده‌اند. این نابرابری صرفاً یک تفاوت مدیریتی نبوده، بلکه بازتاب تبعیض ساختاری عمیق‌تر در توزیع قدرت، منابع و توجه سیاسی در سطح ملی است.
    باید به صراحت بیان کرد که تبعیض در تعطیلی تهران و اهواز تنها نوک کوه یخ یک نابرابری ساختاری عمیق‌تر است. این نابرابری ریشه در تاریخ سیاسی-اقتصادی ایران، تمرکزگرایی افراطی و اولویت‌دهی به امنیت انرژی بر امنیت انسانی دارد. تا زمانی که حق بر هوای پاک به عنوان یک حق بنیادین شهروندی در تمام جغرافیای ایران به رسمیت شناخته نشود و سازوکارهای توزیع عادلانه‌ قدرت و منابع اصلاح نگردد، این بی‌عدالتی محیط زیستی تداوم خواهد یافت. اهواز تنها یک نمونه بارز است؛ بسیاری از شهرهای صنعتی و محروم ایران با سرنوشت مشابهی روبرو هستند. تحقق عدالت محیط زیستی نیازمند بازتعریف رابطه دولت-ملت، مرکز-پیرامون و انسان-طبیعت در گفتمان سیاسی ایران است.
    شهر اهواز با آلودگی هوایی که گاه از تهران هم بیشتر است، اما کمتر تعطیل می‌شود.علت این امر، تفاوت در معیارها، زیرساخت‌ها و اولویت‌های اقتصادی است، نه یک قانون متفاوت.
    شاید اما باید این واقعیت را مردم زجر کشیده از جنگ و تبعیض و بی کیفیتی آب و هواخوزستان بدانند که این استان که قطب صنعتی و اقتصادی ایران است تعطیلی یا کاهش فعالیت کارخانه‌های بزرگ مانند فولاد یا پتروشیمی، پیامدهای مالی و سیاسی گسترده‌ای دارد. این امر تصمیم‌گیری برای تعطیلی سراسری و اجباری را بسیار پیچیده می‌کند و همین مساله ساختار و معیارهای تصمیم‌گیری متفاوت را به روی میز آورده است که تعطیلی صنایع قابل انجام نیست و سلامتی مردم در عمل و رفتار و نه گفتار در اولویت مسئولان نیست!
    در استان خوزستان یک «کارگروه هماهنگی شرایط اضطرار آلودگی هوا»تصمیم‌گیرنده است و تصمیمات آن اغلب تنها در سطح مدارس و دانشگاه‌های برخی شهرستان‌ها اجرا می‌شود، نه ادارات. در عمل، این کارگروه معمولاً در شرایطی که در تهران با میزان ناچیزی آلودگی همراه است تعطیلی گسترده اعلام می‌شود،اما در خوزستان تنها خروجی اش می شود غیر حضوری شدن مدارس و دانشگاه ها.
    براستی اگر نام این مساله تبعیض در سلامت جان مردم نیست چه نامی می توان بر آن نهاد؟
    البته شواهد نشان می‌دهد که در بحران آلودگی هوا، انگار سلامت مردم در درجه اول قرار ندارد و تصمیم‌گیری‌ها تحت تأثیر عوامل دیگری است که آن را به شکلی از تبعیض منطقه‌ای تبدیل می‌کند که عامل بسیار خطرناکی است.
    البته موضوع تنها تعطیل نکردن ادارات نیست، بلکه ضعف در اتخاذ اقدامات ریشه‌ای و پیشگیرانه است. این رویکرد درمانی و مقطعی، باعث شده آلودگی هوا از یک “رخداد مقطعی” به یک بخش از زندگی روزمره مردم خوزستان تبدیل شود و سلامت آنان قربانی ملاحظات دیگر شود.
    در پایان باید گفت شاید فاخرترین کلام، بیان«اعتراض»است.
    سعدی علیه الرحمه چه زیبا سروده است:«بنی‌آدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند / چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار».
    اما آیا اعضای دیگر این پیکر، درد این عضو خونین و مجروح خوزستان را حس کرده‌اند؟ یا همچنان به تماشای مرگ تدریجی هم‌گونه‌ی خویش در خوزستان نشسته‌اند؟
    باید فریاد زد که نفس کشیدن در خوزستان مبارزه برای زنده ماندن است، سکوت در برابر تبعیض در سلامت مردم خوزستان خیانت است.