- نویسنده : دکتر علی دژمان
-
https://rahronews.ir/?p=6856
رهرو نیوز: ریشه توسعه نیافتگی ما گرایش های نژادی، قومی، گروهی ، سیاسی و در نتیجه کلنی های سیاسی و اقتصادی است که به همدیگر نون قرض می دهیم تا کلنی هایمان بقاء خود را حفظ کند ولو به قیمت از دست رفتن منافع ملی !
کلنی های قدرت این روزهای عرصه مدیریتی ما چه شباهت عجیبی به حکایت جشن های عروسی روستای دوران کودکی ما دارد!
حدودا” ۳۵ سال پیش در روستای ما و همه روستاهای اطراف جشن های عروسی رسم و رسوم و آیین ویژه ای داشت. عروسی های روستای ما با همه سادگی و در عین حال شادی و سرور وخاطرات شیرینش، برای من و کودکان هم سن سال آن روزهای من یک خاطره تلخ داشت که حال و هوای این روزای کشورعزیزمان ایران در عرصه مدیریتی تداعی کننده آن فرهنگ غلط است.
در آن روزها در مراسمات جشن و عروسی، کودکان روستای ما از نشستن بر سر سفره ای که پدرانشان نشسته بودند محروم بودند،زنان نیز هم همینطور ،کودکان حضورشان صرفا برای جشن و شادی و سر وصدا و هیاهو لازم بود، اما موقع سرو غذا مزاحمانی بیش نبودند .
این فرهنگ سنتی سلسله مراتبی آن روزای ما، دارای چند نکته بود که این روزها در عرصه مدیریتی کشور به شکل دیگرتبلور پیدا کرده است.
۱- آن روزها در روستاها رسم بر آن بود که غذا در سینی های استیل سرو شود. بدین صورت که هر سه یا چهار نفر بر سر یک سینی، غذا می خوردند.وسط سینی حجمی از برنج ریخته می شد و تکه ای گوشت آب پز بالای آن قرار داده می شد.به محض سرو غذا همزمان چند دست به تیکه گوشت حمله ور می شد، چند لحظه ای نمی گذشت که از تیکه گوشت آثاری باقی نمی نماند، شرکای هر سینی بعد از اتمام تیکه گوشت سینی خود با سرعت کمتری باقی مانده برنج را میل می کردند.آن طرف تر ما کودکان با چشمانی منتظر، چشم به سینی ها دوخته بودیم که کدام سینی احتمالا غذای اضافی بیشتری دارد تا در نزدیکترین محل به آن بایستیم که اولین دریافت کننده آن باشیم تا باقیمانده غذای پدران و بزرگان را بخوریم.
بدترین حالت زمانی اتفاق می افتاد که گاهی اوقات پدران و بزرگان با بی رحمی هر چه تمامترغذای سینی خود را تا لقمه آخر نوش جان می کردند و ما حسرت خوردن یک لقمه برنج اضافی را به دل برده و تنها چشم امیدمان به ته دیگهای سوخته و آبگوشتها ته مانده جشن عروسی آن روز دوخته می ماند.
چه شباهتی عجیبی است میان این حکایت کودکی ما و کلنی های مدیریتی این روزها،کلنی هایی که هر چند نفر به دور یک سینی حلقه زدند و ابتدا گوشت و بعد هم چلوی آن را نوش جان می کنند غافل از اینکه کودکان( سایر مردم )چشم به راه لقمه های اضافه آنها هستند و چه بی رحمانه تا لقمه آخر سینی خود را نوش جان می کنند و حتی لحظه ای ککشان نمی گزد که آن اطراف کسانی هم چشم به اضافه سینی شان دوخته اند.
کلنی های سیاسی،جناحی،قومیتی ،
گروهی و گاها جعرافیایی که هر کدام به دور یک سینی حلقه زدند و نیم نگاهی به اطراف خود نمی اندازند.
دریغ از لحظه ای وجدان بیدار!
رانت های اقتصادی رانت خواران که صدای خورد شدن کمر هم نوعشان را زیر چرخ های طمع سیر ناشدنی خود می شنوند ولی دریغ از لحظه ای وجدان بیدار!
۲- آن روزها هیچ کودکی حق نشستن سر سفره غذا در کنار مردان را نداشت، تنها کودکی که حق نشستن بر سر سفره مردان روستا را داشت، پسر کدخدا بود که همیشه در کنار پدرش می نشست و بهترین قسمت های گوشت عروسی را نوش جان می کرد این حکایت هم به وضعیت مدیریتی این روزهای کشور ما خیلی شباهت دارد زیرا این روزها شاهد هستیم فقط آقا زاده ها حق نشستن بر سر سفره در کنار بزرگان و مدیران را دارند سایر کودکان ولو شایسته تر خیر!
انتصاب داماد جوان فلان مسئول (به نقل از شبکه های مجازی) به معاونت فلان وزارت خانه وحضور سایر آقا زاده ها در مناصب دیگر تبلور این فرهنگ غلط ۳۵ سال روستای ما است که امروز عینیت یافته است.با این تفاوت که به جای پسر کدخدای ما آقا زاده ها بر سر سفره در کنار بزرگان تکیه داده اند.
۳- آن روزها بین کودکان روستای ما کودکانی خیالشان راحت بود که مادرشان یا یکی از بستگان درجه یک شان آشپز عروسی بودند .خیالشان راحت بود که سهمی از غذای عروسی برایشان کنار گذاشته شده ولو اگر یک کاسه آبگوشت باشد !
این حکایت نیز هم حکایت لابی ها و رانت های این روزای سیاسی کشور ما است هر کس دارای رانت های سیاسی و اقتصادی و کس و کاری در قدرت باشد یا در حزب و گروهی عضویت داشته باشد یا در ستاد انتخاباتی نماینده مجلس و ریاست جمهوری پرچمی تکان داده باشد و…خیالش راحت است که سهمی برایش کنار گذاشته شده است.
جلسات شبانه این روزها برای تقسیم غنائم ( پست و منصب ها ومنافع اقتصادی و سیاسی مترتب آن) وغافل شدن از دهها معضل اجتماعی مردم مانند نگرانی های کارگران نیشکر هفت تپه و گروه ملی و کارگران خدماتی شهرداری ها عینت یافتن حکایت تلخ آن روزهای کودکی ما است.
داستان توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی ما دهها علت و دلیل دارد ولی یقینا خیلی نابسامانی ها و توسعه نیافتگی ما ریشه در فرهنگ ما دارد.
فرهنگ و آداب و رسومی که اثر خود را در حوزه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به جای می گذارد.
ریشه توسعه نیافتگی ما بیگانگان نیستند
ریشه توسعه نیافتگی ما بیگانگان نیستند ،بلکه خود ما هستیم که حتی بر سینی مشترک منافع به دنبال یک لقمه چرب و نرمتر هستیم و به وقت خوردن چنان سرگرم هستیم که اطرافمان را نمی بینیم ، نمی بینیم که کودکان(سایر هم نوعان ) چشم انتظار یک لقمه ای هستند که شاید از لای انگشتان ما جا بماند.
ریشه توسعه نیافتگی ما گرایش های نژادی، قومی، گروهی ، سیاسی و در نتیجه کلنی های سیاسی و اقتصادی است که به همدیگر نون قرض می دهیم تا کلنی مان بقاء خود را حفظ کند و دل بستن به میزها و منافع شخصی به جای منافع عام و منافع ملی است .
ریشه توسعه نیافتگی ما،خودما هستیم.
نقش خود ما درتعین سرنوشت خود آنقدر واضح و مبرهن است که دین ما خودشناسی را ریشه همه معرفت ها، حتی خدا شناسی می داند.
وبه تعبیری می توان گفت:” از ماست که برماست”
حجاب چهره جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از این حجاب پرده برفکنم
ما خود حایل میان امروز و سرنوشت روشن فردای خود هستیم. پس باید تغییر را از خودمان شروع کنیم تا به توسعه یافتگی برسیم، اگرنه هیچ بیگانه ای در سرنوشت ما نقشی ندارد.
انتهای پیام/*
Friday, 22 November , 2024