• نویسنده : علی مراد کاظم پور
  • آنجا صحنه ای بود که نقش آفرینانش، فراموش کرده بودند و چه بسا از اول واقف نبوده اند، که هر یک قهرمانی تمام عیارند.

    آنجا میدان رگ سفید بود؛ آتش زبانه کشیده بود و دما از مرز ۱۰۰۰ گذشته بود و فشار دهانه چاه از ۲۴۰۰ عبور کرده بود.

    آری رگ سفید بود و جایی که داعیه داران صنعت حفاری در قبل از انقلاب، نتوانستند دو چاهی را که در این منطقه فوران کرده بود، مهار کنند. آری آمریکایی ها را می گویم .همانهایی که چهل سال پیش  میگفتند اگر بروند صنعت نفت ایران تعطیل می شود. با بررسی تاریخچه حفاری در میدان رگ سفید در می یابیم که در سال ۱۹۶۶ و در ادامه در ۲۰ اکتبر ۱۹۷۵ دو دکل شرکت آمریکایی RMB در حین حفاری دچار فوران شده و طعمه آتش می شوند‌ و متخصصان در هر دو حادثه، به دلیل فشار بالا موفق به مهار از بالا نشدند. و بناچار مجبور به حفر چاه انحرافی و کنترل از عمق شدند.قلم باز می ایستاد و تصویر در می ماند که اینان کیستند که اینگونه به مصاف آتش می روند.

    شدت  حرارتش از دوردست می سوزاند و آنان که تجربه مهار چاههای مختلف را دارند، اذعان می کردند رگ سفید با دیگر چاههایی که مهار شده، متفاوت است.

    اما بزرگ مردان صنعت نفت مصمم به فتح چاه بودند و اراده ای آمیخته با رنگ و بوی عشق در کار بود تا یک بار دیگر لوای عزت و اعتلای وطن برافراخته شود و طنین ما می توانیم در کوهساران جنوب بپیچد. مصمم بودند آنگونه که اگر لازم باشد رود زهره را که سهل است شعبه ای از آبی آسمانگون خلیج فارس را در دهانه آتش زای رگ سفید ۱۴۷ فرو خواهند ریخت و گنجینه زمین را از چنگال اژدها رها خواهند ساخت.

    آن روزها وقتی در کنارشان قرار گرفتم نمی دانستم از کدام یک قلم بزنم که دیگری را از قلم نیاندازم.

    از سید جوانی بگوئیم که راننده اتی واگن است و همراه بابا احمدی به دل آتش می زند تا استینگر را در دهانه هایدریل بگذارند یا از صفی خانی و شهباز صفری و بچه های ایمنی گچساران و آغاجاری و اهواز قلم بزنم که گویی سالها ست در کنار هم کار کرده بودند و آن روزها وظیفه خطیر خنک کردن آتی واگن و بچه های خط مقدم را داشتند.

    کدام قلمی است که بتوانست آنروزها از رگ سفید حکایت کند و در برابر تلاش و مجاهدت  بزرگ مردانش سر تعظیم فرود نیاورد.

    در رگ سفید نمی دانستی از مسعود حیدری و مهران مکوندی و حقیقی و سپهری و لرکی قلم بزنی یا مراد کمالی که نگران راننده های بلدوزرها و آتی واگن، مدام در حال رفت و آمد بود. آری قلم نمی توانست از نیروهای جوانی بگوید که عاشقانه به میدان رگ سفید آمده اند و هر روز آن عملیات تا پایانش امیدوارتر از دیروزشان آماده می شدند تا فردا دوباره به مصاف اتش رگ سفید برفتند .

    و چه زیباست مهندس بیژن عالی پور همان خان صنعت نفت جنوب به عنوان رئیس ستاد مهار چاه، پس از هر بار عملیات، تا کسب اطمینان از خروج آخرین نیرو از عرصه آتش، در میدان می ماند و به فرماندهان و نیروهای نفت و حفاری خداقوت می گفت؛ بی آنکه بشود اثری از خستگی را در چهره اش مشاهده کرد و به جرات بایدگفت او ثابت کرد که مرد روزهای دشوار است.

    و رگ سفید آرام گرفت تا خاطراتش برایمان بماند ؛ روزها در کنار قهرمان هایی بودم که خود نیز نمی دانستند اینها قهرمانان وطن هستند

    ما برای آن که ایران گوهری تابان شود

    رنج دوران برده ایم…

     

     

    انتهای پیام/*