•  رهرو نیوز – دکترعلی دژمان- ،خودرور و حواله ا‌ز یک طرف، کم فروشی و احتکار و رحم نکردن به هم نوع خود از سوی دیگر، موضوعی است که فارغ از توهم توطئه همیشگی،کاملا درونی و ذاتی است و نتیجه یک جابجایی میان هنجارها و ناهنجاری ها در جامعه خودمان است.

    این روزها جامعه ما شباهت به داستان مردی را دارد که در قایق زیر پای خود را سوراخ می کرد و می گفت این سهم خودم است! ولی غافل از اینکه وقتی آب قایق را فرا گرفت همه باهم غرق خواهند شد .این روزها هر کسی فقط به فکر خودش است ولی غافل از اینکه این حرص و ولع بی حد و حصر قایقی را که همه سوار آن هستند راغرق خواهد کرد.

     

    خاطره ای که در خاطرم ماند..

     

    حدودا اواسط زمستان سال ۱۳۸۹ بود، تصفیه خانه آب خرمشهر و آبادان و فاز یک انتقال آب شبکه غدیر به این دو شهر قرار بود طی یک مراسم رسمی و با حضور رئیس جمهور و وزیر نیروی وقت (دکتر احمدی نژاد و مهندس فتاح )افتتاح شود .

    من هم به نمایندگی از اداره مربوطه که در این افتتاحیه دعوت بود حضور داشتم.برای اولین باربود که می دیدم در استان خوزستان یک افتتاحیه انقدر منظم و با وجهه خاص برگزار می شود.یک سالن همایش موقت و خیلی منظم تدارک دیده شده بود، مدعوین در همایش همگی یا مدیران ارشد استان خوزستان بودند یا مدیران لایه میانی و ادرات شهرستان، روی هر صندلی هم یک بسته هدیه(شامل یک دفتر یاداشت،یک روان نویس،یک کاتالوگ از اقدامات وزارت نیرو و…) و یک بسته پذیرایی(آب میوه و کیک و…)بود.

    نظم و سکوت حاکم درسالن نشان از حضور افرادی داشت که هر کس برای خودش جایگاهی قائل بود و نیز تحت تاثیر نظم و انضباط سالن قرار گرفته است. جلسه با کمی تاخیر شروع شد.در این فاصله از سر کنجکاوی بسته هدیه روی صندلی خودم را باز کردم با کمال تعجب دیدم روان نویس بسته هدیه من فقط یک بسته خالی است و قبل از نشستن من توسط کسی که در صندلی مجاور نشسته بود کش رفته است. کنجکاو تر شدم از نفر جلویی پرسیدم روان نویس بسته هدیه ات را چک کن با کمال تاسف بسته آن هم خالی بود و فقط جای روان نویس موجود بود.همین طور نفرات اطراف را گفتیم چک کنند متاسفانه اغلب روان نویس بسته هدیه آنها ازقبل کش رفته بود.قیمت تقریبی آن روان نویس در آن سال حدودا دو هزار تومان بود ،با دست محکم به پیشانی خود زدم و گفتم واسفاه در این سالن همایش همه مدیران ارشد و مدیران میانی استان حضور دارند ولی به یک روان نویس دو هزار تومانی رحم نکرده اند! چطور می توان امید داشت حافظ بیت المال باشند و امید داشته باشیم میلیارد ها تومان اعتباری که دست مدیران است سالم به مقصد برسد.

    البته این به معنای این نیست که همه مدیران سالم نیستند بلکه مقصود این بود که برداشتن یک روان نویس دو هزار تومانی از بسته هدیه صندلی مجاور آن هم توسط افرادی که امانت دار بیت المال هستند حاکی از وجود یک فرهنگ‌ نگران کننده در جامعه ما است فرهنگی که هیچ کس به حق خود قانع نیست که هیچ ! برای رسیدن به منافع بیشتر حاضر است هر حقی را نقض کند.

     

    جابجایی میان هنجارها و ناهنجاری ها

     

    این روزها نیز حرص و ولع مردم و صاحبان ثروت و قدرت اعم از مدیران،مردم عادی و بازاری و بازرگان و رقابت بر سر خرید سکه و ارز از یک طرف کم فروشی و احتکار و رحم نکردن به هم نوع از سوی دیگر موضوعی نیست که نتیجه نقشه خارجی و اجنبی باشد بلکه نتیجه یک جابجایی میان هنجارها و ناهنجاری های جامعه ماست. داستان این روزهای جامعه ما شبیه داستان مردی است که در قایق زیر پای خود را سوراخ می کرد و می گفت این سهم خودم است ولی غافل از اینکه وقتی آب قایق را فرا گرفت همه باهم غرق خواهند شد .

    این روزها هر کسی فقط به فکر خودش است ولی غافل از اینکه این حرص و ولع بی حد و حصر قایقی را که همه سوار آن هستند غرق خواهد کرد.

     

    واقعا به کجا چنین شتابان…

     

    ما همان مردمانی هستیم که در دهه شصت برای غلطیدن بر میدان مین و باز کردن معبر میدان مین با هم کورس می بستیم، همان مردمانی هستیم که از لقمه دهانمان به همسایه می بخشیدیم، ما از نسل همان مردیم ولی امروز دچار دگردیسی هویتی شده ایم،امروز در جامعه ما جای هنجار و ناهنجاری عوض شده است.ادمای ناسالم ، زیرک و باهوش و آدمای سالم و قانون مند، ساده لوح و عقب مانده خطاب می شوند.

    رقابت بر سر ثروت و قدرت چنان کورمان کرده است که زجه های بیماری که از سر نداری گوشه بیمارستان افتاده را نمی شنویم و اشک کودکی که کیف و دفتر مدرسه اش راندارد و عرق شرم پدری که پول نان بچه هایش را ندارد را نمی بینیم .

    ما نه به دست آمریکا بلکه به دست خود داریم خود را از بین می بریم زیرا آمریکا و قدرتهای جهانی سالهاست که علیه نظام و ملت ما کمر دشمنی بسته و سوگند خورده اند اما نتوانستند دژمحکم همبستگی و وحدت مردم ایران را خراب و کاری از پیش ببرند.

    ولی امروز رخت بر بستن فضیلت از بطن جامعه ما است که موتور محرکه سیر قهقرایی ما شده است و زمانی که فضلیت از یک جامعه رخت بربست آن جامعه محکوم به فنا خواهد بود حتی اگر تمام ثروت دنیا را هم در اختیار داشته باشد.

    بنابراین ضروری است این جمله معروف را به خاطر بسپاریم که :” گاهی چه زود دیر می شود” و تا دیر نشده است هر کسی به نوبه خود و به اندازه توان خود در پیشگیری از شیوع ویروس حرص و ولع خرید و جلوگیری از اپیدمی شدن این بیماری گامی بردارد،زیرا بر خلاف عرف رایج شاهدیم که : ” چاقو دارد دسته خود را می برد …”

    انتهای پیام /*